جمعه وقت جنگ است. جنگ يعني بند پوتينهايت را سفت ببندي و حتي از يك توپ ساده هم نگذري. اين توپها، حق ستارههاي مولتي ميليونر نيستند. اينها ارث معنوي قاسمها و حبيبهاي جوانمرگ شدهاي هستند كه روح بيقرارشان عصر جمعه در آزادي پر ميكشد.
به نقل از هوادار سرخ، داربی، داربی است؛ وقتی از راه میرسد، همه با تلویزیون قهرکردهها هم دوباره موج شبکه سه را میگیرند و همه آدم بزرگهای گم شده در هیاهوی زندگی، ته قلبشان به عشق سرخ و آبی بچگیهایشان برمیگردند. همه خبردار، داربی رسید!
۱- دوباره حال و هوای فوتبال ایران پرسپولیسی- استقلالی شده است. داربی دیگری در راه است و دیوانههای فوتبال یک بار دیگر هوایی شدهاند. این بازی بدون هیچ تردیدی نور چشم فوتبال ایران است؛ مسابقهای که حتی در برزخیترین روزهای این حوزه هم میتواند همه نگاهها را به سمت خودش جلب کند و شور و هیجان را به این اقلیم یخ بسته برگرداند. به نزدیکیهای این مسابقه که میرسیم، سینهچاکهای فوتبال ایران همه مشکلاتشان را با این فضا از یاد میبرند. این جمعه طلایی، آنقدر جذابیت دارد که به خاطرش یادت برود چقدر نقد روی رفتار و کیفیت بازی ستارگان ایرانی داشتی، یا فراموش کنی دستمزدهای چندصدمیلیونیشان را «ناحق» میدانستی و عشقشان را به مهر بازیکنان و تیمهای خارجی فروخته بودی. داربی، داربی است؛ وقتی از راه میرسد، همه با تلویزیون قهرکردهها هم دوباره موج شبکه سه را میگیرند و همه آدم بزرگهای گم شده در هیاهوی زندگی، ته قلبشان به عشق سرخ و آبی بچگیهایشان برمیگردند. همه خبردار، داربی رسید!
۲- فضای پدید آمده حول وحوش هفتادوششمین شهرآورد تهران، اتمسفری متفاوت و دوستداشتنی است. شاید از سالها پیش تاکنون، هرگز پیش نیامده بود که عناصر فعال در این دو جبهه، تا این حد به جوشوخروش بیفتند و حرص دلبستگیهایشان را بخورند. کار امروز به جایی رسیده است که حتی علی پروین و حسین هدایتی هم «ششانگشتی» میشوند. وقتی افشین پیروانی و علی منصوریان اینطوری بیمحابا روی خط نود میآیند و از منافع باشگاههای مورد علاقهشان به شکلی دیوانهوار دفاع میکنند، این یعنی آنکه در شهر خبرهایی شده است. تیفوسیها برای چند روز تصمیم گرفتهاند رئال و بارسا، منیونایتد و چلسی، بایرن و دورتموند و میلان و یووه را کنار بگذارند و جنون پرسپولیسی و استقلالیشان را از گنجه بیرون بکشند. رسم عاشقی دوباره جان گرفته است. از حالا به بعد همه چیز بستگی به مردانی دارد که قرار است نقش اصلی «سربازان جمعه» را بازی کنند. کاش ۲۲ نفری که به ابتکار «تقدیر» ستارههای داربی میشوند، بهترین پاسداران این هیجان و تب و تاب تاریخی باشند.
۳- شوالیههای این آدینه سرنوشتساز در لحظه لحظه حضورشان در میدان باید سنگینی نگاه طلبکارانه دهها میلیون ایرانی را حس کنند. جمعه وقت جنگ است. جنگ یعنی بند پوتینهایت را سفت ببندی و حتی از یک توپ ساده هم نگذری. این توپها، حق ستارههای مولتی میلیونر نیستند. اینها ارث معنوی قاسمها و حبیبهای جوانمرگ شدهای هستند که روح بیقرارشان عصر جمعه در آزادی پر میکشد. این دیوانهوارترین دلدادگی تاریخ است؛ اینکه چشم عاشقی، هنوز دلنگران دستهای خونآلود معشوقش باشد. داربی یعنی تکلیف، یعنی وظیفه، یعنی مسوولیت در برابر همه مدرسهها و نوانخانهها و بیمارستانهای دولتی و عامالمنفعهای که ساخته نشدند تا پول احداثشان خرج به گردش درآمدن توپ این فوتبال بدهکار شود. داربی یعنی بدانی هزاران چشم میخکوبت شدهاند، هزاران قلب در هم شکسته در جستوجوی مرهمی از دستان تو هستند و هزاران دل بیتاب، شور توانستنات را میزنند. جمعه یک روز معمولی نیست. این شاید همان جمعهای باشد که شاعر افسانهها عمرش را به هزار سال میرساند و از ابر سیاهش بارش خون میگیرد.
۴- پسرک دریایی از زخم است، اما سخاوتمندانه به مسافران آخر شب مترو چسب زخم میفروشد. جلوی یک صندلی، هر دو پای نحیف و لاغرش خشک میشوند. چشمانش را میدوزد به عکس ستاره محبوبش روی جلد روزنامهای که مسافری آن را به دست گرفته است. چند لحظه بعد، مرد جوان روزنامهاش را به او میبخشد و پسرک راه میافتد. هنوز چند قدم بیشتر دور نشده که مسافری دیگر با لحنی تحکمآمیز و یک اسکناس مچاله، روزنامه را از دستش میدزدد: «فروشیه؟» پسرک حتی وقت نکرد «نه»بگوید. نگاه حسرتبارش را به تصویر ستارهای دوخت که حالا در دستان مرد داراتر میدرخشید. او رفت تا بقیه چسبهایش را بفروشد، اما جمعه برخواهد گشت؛ با قلبی از جنس عشق و بلور که هیچ اسکناسی هرگز نخواهد توانست حتی گوشهای از آن را تصاحب کند. نبض او جمعه در ساقهای شما میتپد. در هیچ کجای بودجه ۶۰۰ هزار میلیارد تومانی این مملکت، ردیفی برای گنجاندن لبخند روی صورت پسرک در نظر گرفته نشده است. این لبخند مقدس را فقط شما میتوانید روی صورت غمگیناش بنشانید. به احترام همه پسر بچههای نانآور این سرزمین، جمعه را «مرد» باشید