علي كريمي طي هفتههاي گذشته به شدت در كانون اخبار و توجهات بوده است. ماجراي مشكلات او با پرسپوليس و سوختنش در آتش جنگ مستشاران پرتغالي، باعث شد تا آقاي شماره هشت در تمام اين مدت حتي به اندازه يك نفس هم از ويترين روزنامهها كنار نرود....
علي كريمي طي هفتههاي گذشته به شدت در كانون اخبار و توجهات بوده است. ماجراي مشكلات او با پرسپوليس و سوختنش در آتش جنگ مستشاران پرتغالي، باعث شد تا آقاي شماره هشت در تمام اين مدت حتي به اندازه يك نفس هم از ويترين روزنامهها كنار نرود. هواداران تيم ملي بدون توجه به حضور يا عدم حضورش در زمين وتماشاگران پرسپوليس بياعتنا به برد يا باخت تيمشان به حمايت از كريمي برخاستند و بحث كردن راجعبه به او به ساير حوزهها نيز تسري پيدا كرد. جادوگر، امروز هم بيگمان در معرض توجه سايرين خواهد بود؛ البته با اين تفاوت كه بهانه كنوني براي محور قرار گرفتن او، به جاي بحرانهاي ريز و درشت، اين بار از دل تقويم بيرون ميآيد. امروز هفدهم آبانماه است؛ سالروز تولد مردي كه فوتبال ايران هرگز او را فراموش نخواهد كرد.
دوستش داشته باشيم يا نه، علي كريمي بخش مهمي از هويت فوتبال ايران است. او يكي از همان دست بهانههاي شاعرانهاي است كه غالبا پسر بچهها براي عاشق فوتبال شدن به آن نياز دارند. بچهها را معمولا يكي مثل حافظ شيفته شعر و سخنوري ميكند. وقتي عطر بهار نارنج در چهارراه ادبيات شيراز پيچيده باشد، كمتر ذهن زيبايي ميتواند «به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم» را گوش بدهد و هوش نسپارد. براي دل باختن به فوتبال هم، حافظي لازم است كه به جاي زبان، با ساقهايش غزلسرايي كند. كودكان براي ياد گرفتن مفاهيمي مثل شطرنج تاكتيكي و استراتژيهاي فني، سالهاي طولاني فرصت دارند. آنچه بايد روز اول قلب آنها را تسخير كند و مومن به فوتبال بارشان بياورد، تماشاي شعبدهبازي مرداني است كه زبان توپ را بهتر از ديگران ميفهمند و آن را خلاقانهتر ميرقصانند؛ سوپر استارهاي مملو از ظرافتي كه هرچشمي براي تماشاي هنرشان بيتاب است و آنها كه با جوهر وجودشان، ادامه پادشاهي فوتبال بر جهان را تضمين ميكنند. همه جاي دنيا چنين بهانههاي محبوبي براي ستايش فوتبال در كار هستند و ما نيز اينجا، در ايران واسطه باشكوهي از جنس علي كريمي براي لذت بردن از چنين پديده شگفتانگيزي داريم. براي كسي كه عاشق نقاشي است، اين شايد فقط اعجاز بوم و قلم اسطورهاي مثل پيكاسو باشد كه زانوهايش را سست ميكند و در پيشگاه هنر ناب، به خاكش مياندازد؛ چنانچه حس جنون يك ديوانه سينما را، شايد تنها نبوغ دلهرهآور آلفرد هيچكاك به مرز سيراب شدن ميرساند. براي سينه چاكهاي فوتبال هم، تماشاي مرداني كه سرشار از اعجاز و غافلگيرياند، حكم واجبتر از نان شب را دارد. اينجا حافظ تو، پيكاسوي تو و هيچكاك تو بايد مرداني باشند كه در سختترين لحظه، بهترين گزينه را انتخاب ميكنند و هميشه چيزي براي سورپرايز كردن مخاطب در آستين دارند. شايد مشكل بزرگ فوتباليستهاي امروز ما كه گاهي در روز صدرنشينيشان هم 10 هزار هوادار حاضر يراق ندارند، اين باشد كه معمولا هيچ هنر ديوانه كنندهاي براي شوكه كردن بينندهها ندارند. خيلي از آنها در هيچ ثانيهاي، هرگز طوري بازي نميكنند كه مخاطب از عمق جان باور كند ستارهاش چيزي فراتر از روياهاي دور و دراز او را در چنته دارد. كسي كه شيفته غريزه فوتبال است، در ناخودآگاهش سوپراستاري را ميطلبد كه بلد باشد چگونه ناگهان خودش را از محاصره پنج مدافع حريف بيرون بكشد، كه بداند چطور بايد با يك پاس بلند پنجاه متري، نصف مهرههاي تيم مقابل را قال بگذارد، كه بفهمد با چه ترفندي بايد تماشاگر يخ زده مقيم سكو را در كسري از ثانيه به مرز جنون برساند. علي كريمي يكي از همينهاست؛ او كه ميتواند با عصبي كردن بالاك و توتي، حس غرور را در چشمان هموطنانش بدواند، او كه قادر است در كمال خونسردي روي خط دروازه خالي عراق با توپ رژه برود و او كه ميتواند بعد از هفتهها خانهنشيني، با سه پاس گل «تميز» كارنامه بازيهاي ملي ذخيرههاي ليگ را پربارتر كند. او علي كريمي است؛ مردي كه هنر فوتبال در ايران، بخش مهمي از اعتبارش را وامدار اوست و بيگمان اين حقيقت را صبح روز بعد از بازنشستگي جادوگر، بلندتر از هميشه فرياد خواهد زد.
آيا كريمي به پرسپوليس باز ميگردد؟ تداوم تناقضگوييهاي مسوولان باشگاه، همچنان پاسخ اين پرسش را پشت پردههاي ابهام نگه داشته است. با اين همه، كاش به كريمي بگويند اثبات هزارباره وفادارياش به پرسپوليس، در گروي تداوم همين موضع آرام و بردبارانه اوست. كاش اگر بهانه گرفتند، دم نزند، اگر دام گشودند، گام نگذارد و اگر كرنش بيشتر خواستند، دريغ نكند. يك روز براي ماندن در كنار پرسپوليس، لازم بود چهار ماه بدون قرارداد براي تيم محبوبش هنرنمايي كند، يك روز وصول اين وصال به بازگشتش تحت عنوان ارزانترين بازيكن ليگ ايران منوط ميشد و يك روز ديگر، دست رد زدن به سينه پيشنهاد عجمان چنين معنايي داشت. امروز اما، سكه سرنوشت سوي ديگرش را نشان داده و بيش از هر زمان ديگري «شكيبايي» آقاي هشت را به آزمون تعصب كشانده است. كاش به حرمت همين حنجرههايي كه باز و بسته شدن ريتميك و تكراريشان در طول تمام اين روزها نشان داد اتهام «خيانت» را در مورد ستاره محبوبشان نپذيرفتهاند، علي كريمي هم برگردد و آرام و موثر در خدمت پرسپوليس بماند. اين شايد بهترين هديه تولد مردي باشد كه حالا زادروز پاييزياش را در خزان استعدادهاي شگفتانگيز فوتبال ايران جشن ميگيرد.
علي كريمي شايد عبارت باشد از 15 سال لذت، 2 سال فرصت و يكصد سال حسرت. امروز بر همه آنهايي كه يك و نيم دهه در معرض جادوي دلبرانه ساقهاي او بودند فرض است فضا را براي فروغ فارغبالانه آخرين شعلههاي اين شمع فراهم نگه دارند تا فردا در حسرت پايان جادوگر، اسير پشيماني مضاعف نشوند. در اين ميان وظيفه حراست از كيان آقاي شماره هشت، بيترديد بر دوش خود او هم هست؛ او كه شايد اگر اندكي بيشتر قدر سرمايهگرانبهايش را ميدانست، امروز سهمي از موزههاي ماندگار بزرگترين باشگاههاي جهان را به ارث برده بود.